خواهر شهید:
دوشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۵۳ ب.ظ
خواهر شهید:
ایشان همیشه در کارهای خودشان شاد بودند و هر محفلی که ایشان بودند همه شاد بودند. برای آخرین روزهایی که می خواستند به جبهه بروند کلیه بچه ها و خانم های خانه را جمع کرده بود. می گفتند بیایید من برای شما سخنرانی کنم چرا که این آخرین که این آخرین باراست که من به جبهه می روم و شهید می شوم و خلاصه آن روز با چوب و جارو بچه ها را جمع کرد و درحالی که جارو در دست داشت برای بچه ها سخنرانی کرد. بعد از سخنرانی با بچه های در حیاط منزل شروع به بازی کرد و همه ی بچه ها از شادی وصف ناپذیر خوشحال بودند.
۹۵/۰۶/۰۱
dar zemn
LIKE!!!!!! be :خواهر شهید: